نوشته اصلی توسط
Artemis 2018
من 29ساله و شاغل هستم. دانشجوی ارشد هم هستم. به خاطر مشغله کاری و تحصیلی زیادم فرصت نمیکنم که به مادرم در کارهای خانه کمک کنم. مثلا امروز فراموش کردم که سیب زمینی ها رو بذارم رو شعله گاز تا آب پز شن. به مادرم هر چی میگفتم فراموش کردم مدام فحشم میده و داد میزنه سرم.
پدرمم نفرینم میکنه و به من برچسب نجس، هرزگی، بی عرضگی و خیلی نفرینای دیگه میکنه. هر چند من دو تا شغل دارم. تازه پدر من نه فقط با من اینجوریه با برادرمم همینجوری رفتار میکنه پدری که دلم نمیخواد صداش کنم بابا و هر چند ازش متنفر نیستم اما خوشم نمیاد ازش بخاطر رفتاراش و زیاده روی هاش. بازنشسته دولته و خیلی قدیمی فکر میکنه. مثلا رقص رو عیب میدونه. من و خواهرم چند سال پیش خیلی باهاش صحبت کردیم که مغازه بزنه اما به خاطر نداشتن حوصله و اعتماد به نفس پایین که من نمیتونم و کار من نیس و به من مجوز نمیدن و از این حرفا. الان یکی از عموهای منم همینجوره بازنشسته شده و هیچ شغل آزادی نداره. فقط بخور و بخواب و یه حقوق بازنشستگی. وضع مالی شونم مثه پدر من خوبه. مادرمم یه سری چیزا رو عیب میدونه ولی نه به اندازه پدرم. عقاید من با خانواده ام خیلی متفاوته. خانواده ام مرد سالارن. حتی همین مادرمن هر خیلی هوای برادرمو داره و به حرفای اون گوش میده و شوهرش. با وجود اینکه اصلا برام مهم نیس که مادرم ازم دفاع نمیکنه یا حرفمو گوش نکنه،چرا که من اعتقاد دارم که من هیچ وقت نمیتونم دیگران را تغییر بدم یا وادارشون کنم به حرفام گوش بدن. الانم مادر من صدام کرده که بیا کمکم منم رفتم پیشش و پدر من جلوی در ورودی بود و بهش گفتم میری کنار، هلم داد و صندلی رو پرت کرد رو زمین. گفتم بابا چته چرا اینجوری میکنی ؟ خلاصه بگم من فقط میتونم خودم باشم و اصلا نمیتونم تظاهر کنم و از رفتارهای خانواده ام خیلی خیلی خسته شده ام و با وجود اینکه خواستگاران زیادی داشتم که مورد تائید من نبودند اما نمیتوانم بخاطر نجات یا فرار از این وضعیت با آدم اشتباهی ازدواج کنم. دوست دارم فقط خودمو مستقل ترو از الانم کنم مثلا یه خونه جدا بگیرم. حالا به نظر شما خوبه جدا زندگی کنم یا بمونم کنار خونواده ام؟
شما چه پیشنهادی دارید؟
لطفا پاسخ می دهید؟
با تشکر فراوان